عشق اباعبدالله (ع)
نوشته شده توسط بهار در 24 تیر 1394 در شهدا
فرمانده گردان بودم اما درعملياتي به خاطر حجم زياد آتش دشمن گردانم زمين گير شده بود. كسي جرات سر بلند كردن را نداشت ولي شهيد خياباني كه از طلبه هاي مدرسه حقاني بود از جاي خود بلند شد و كوله پشتي اش را باز كرد ، عمامه اي از داخل كوله اش در آورد ، كلاه آهني خود را به زمين گذاشت و رو به سمت رزمنده ها گفت : بچه ها من روحاني گردانتان هستم شما تا چند دقيقه پيش مي گفتيد حسين جان اكنون اينجا كربلاست. هر كس عاشق صحن و سراي اباعبدالله (ع) هست پشت سر من حركت كند. گردان به عشق اباعبدالله بي اختيار خود را از زمين جدا كرد و پشت سر حاج آقا به راه افتاد.
برگرفته از كتاب شرح دلدادگي
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات