روزي پيامبر به خانه يكي از اصحاب خود رفت كه داراي پسر كوچك ومليحي بود . پسر با گشاده رويي و تبسم به رسول خدا سلام كرد .
پيامبر پس از پاسخ سلام از او سوال كرد مرا دوست ميداري ؟
گفت : آري ، به خدا سوگند.
پيامبر : به اندازه چشمانت ؟
پسر : بيشتر
پيامبر : به اندازه پدرت ؟
پسر : بيشتر
پيامبر : به اندازه مادرت ؟
پسر : بيشتر
پيامبر : به اندازه خودت ؟
پسر : به خدا سوگند بيشتر.
پيامبر : آيا به اندازه خدا مرا دوست داري ؟
پسر : به اندازه خدا ؟ ! اي رسول خدا ، چنين محبتي نه براي شما و نه براي هيچ كسي ديگر سزاوار نيست ، من نيز شما را براي خدا دوست ميدارم .
آنگاه پيامبر رو به همراهان كرد و فرمود : اين گونه خدا را دوست داشته باشيد ، خدا را براي احسانو انعامش به شما دوست داشته باشيد و من را نيز براي خدا دوست داشته باشيد.
منبع : ارشادالقلوب ديلمي ، ج1 ، ص 161.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات