توسط بهار در شهدا
یکبار سعید خیلی از بچهها کار کشید. فرمانده دســته بود. شب برایش جشـــن پتو گرفتند. حسابی کتــکش زدند. من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پــتو رفتم تا شاید کمی کمتـر کتک بخورد! سعید هم نامــردی نکرد، به تلافی آن جشــن پتو، نیمساعت قبل از… بیشتر »
آخرین نظرات