نماي نخست
توقف
انگار همين تازگي ها بود نه هزارو چند صد سال پيش … هم شگفت زده بودم و هم نگران ….
هيچ كس نمي دانست چرا از رفتن باز مانده ايم ….
دستور بود …. بايد صبر مي كرديم تا همه برسند ….
خودم را سرگرم مي كنم با نگاه كردن به جهاز شتران …. كه منبر مي شود ….
نماي دوم
اول دفتر
همه مي رسند … دستور جلسه نماز جماعت است و بعد سخنراني ….
واحد و يگانه است …. علي و عظيم ….. همه چيز با ستايش او آغاز مي شود ….
باز هم ستايش : همه چيز به سوي او باز مي گردد …
به ما نگاه مي كند خدا …. و ما با حواس جمع حتي نمي بينيم ….
ستايش ديگر: مثل آب خوردن است براي او …. بي تامل آسان … هستي پا مي گيرد …
آخرین نظرات