انس بن حارث كاهلي در روزگار فقر صحابه ،همراه پدرش همنشين اصحاب صفه بود . از بدر و حنيني هم خاطره ها داشت . انس كودكي حسين (ع) را در مدينه ديده بود .
پير پرهيزكار و عارف عاشورا به شوق ياري سيدالشهدا (ع) شبانه از كوفه به كربلا آمد. روز عاشورا عمامه از سر برداشت و با آن كمر خويش را بست . دستمالي نيز بر پيشاني بست تا ابروان سپيد بلندش را زير ان پنهان كند . سيدالشهدا (ع) لحظه اي اين منظره را نگريستند و به انس نزديك شدند ؛ سپس دستانش را فشردند و فرمودند : ” خدا را سپاس كه ياراني فداكار چون شما را دارم .”
انس اذن گرفت و راهي ميدان شد . پروايش نبود و چالاك تر از جوانان شمشير مي زد و رجز مي خواند : “ما چالاك و بي امان نيزه هاي مرگ را مي بارانيم و دشمنان رااز مرگ كامياب مي كنيم. آل علي شيعيان رحمان اند و آل زياد ،پيروان شيطان. ”
رجز انس تبيين مرزهاست؛ تفسير رويارويي دو شيعه ،دو جريان ،دو فرهنگ .
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات