دشت كربلا دو سو بيشتر ندارد : سعادت يا شقاوت ، پاكي يا پليدي ،بهشت يا جهنم .،حسين (ع) يا عمر سعد .
حر كجا ايستاده بود ؟ چه بايد مي كرد ؟
حر پشت سر امام به نماز ايستاد . هنگام مذاكره فرزند پيامبر را به تسليم فرا خواند و به مرگ تهديد كرد . امام بر سرش خروشيد « مادرت به عزايت بنشيند چه مي خواهي بكني ؟» و او گفت « اگر فرزند فاطمه نبودي پاسخت مي گفتم . »
در روز عاشورا ، صداي مظلوميت حسين (ع) وجدان خفته اش را بيدار كرد . اندكي بعد چكمه آويزان گردن بر در خيمه مولا ايستاد :«آقاي من ! آيا خداوند توبه مرا مي پذيرد ؟ »
پاسخ دلنشين امام آبي بود بر آتش دلش : «آري ،توبه ات را مي پذيرد و از گناهت مي گذرد . »
اجازه جانبازي خواست و سيدالشهدا (ع) او را آزاد خواندند : « تو آزادي حر هر چه مي خواهي بكن . »
بعد از مبارزه اي نفس گير نيزه بر سينه حر فرود آمد بر زمين افتاد و از هوش رفت . چشمش را كه گشود سرش را بر زانوي امام عاشقان ديد كه فرمودند : « تو حري ؛ همان گونه كه مادرت تو را ناميد . تو در دنياو آخرت آزاده اي . »
نظر از: خادم الرضا [بازدید کننده]
سلام مطلب بسيار زيبايي بود.
تشكر
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات