سید القراء کوفه اش می گفتند. کودکان و جوانان کوفه در مسجد به طنین دلنشین قرآنش گوش می سپردند.بریر با شنیدن خبر حرکت امام حسین (ع) خود را به مکه رساند و تا کربلا همسفر امام خویش شد.
هنگامی که سپاه حر با کاروان امام روبه رو شد؛امام در جمع اصحاب فرمودند:
“یاوران من!آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پروا نیست؟! من مرگ را جز کامیابی و زیستن با ستمکاران را جز ناکامی نمی دانم.”
بریر با صدای گیرایی گفت:
“فرزند شایسته ی رسول!این منت خداست بر ما که نگاه تو باشد و جان سپردن ما.کدام شکوه و شوکت از این فراتر که بدن هایمان قطعه قطعه بر خاک افتد و شفاعت جد تو در قیامت پناهمان باشد!”
شب عاشورا بریر در جمع اصحاب شوخی و مزاح می کرد.گفتند:"بریر،هیج گاه این گونه ندیده بودیمت!"بریر گفت:"میان ما و دوست، شمشیری فاصله است.ای کاش این فاصله، زودتر برخیزد.در این حال مگر جز شادی رسم دیگری می شناسید؟!”
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات